"آدم وقتی جوان است به پیری جور دیگری فکر می کند
فکر می کند پیری یک حالت عجیب و غریبی است
که به اندازه صدها کیلومتر و صدها سال از آدم دور است
اما وقتی به آن می رسد می بیند
هنوز همان دخترک پانزده ساله است که موهایش سفید شده
دور چشم هایش چین افتاده ، پاهایش ضعف می رود
و دیگر نمی تواند پله ها را سه تا یکی کند
و از همه بدتر بار خاطره هاست که روی دوش آدم سنگینی می کند ... "
سلامتـــــــــــــــــــی خودمـــــــــــــــــــــــون:
که همیــــــــشـــــــه اونی شدیــــــــم که بقیه میخوان اما .....
هیــــشــــکی اونی نشــــــــد که ما میخواستیم .....
اَز کـامـپـيـوتـر مــتـنــفـر اَسـت و بـالـطـبـع اَز ايـنـتـرنــت...
اَز مـوزيـک بـدش مـي آيـد و هـمـچـنـيـن از هـدفــون....
آيـپـدش را دور انـداخـتـــه و مـدتـهـاسـت کـه درهـاي بـسـتــه ي اتـاق هـا مـي تَـرســانـدش...2 سـال پـيـــش وَقـتـي هـدفـونـش تـوي گـوشــش بـود،بـا صِـداي بُـلـنـد مـوزيـک گـوش مـي داد و پـاي سـيـسـتـمَــش نـشــسـتـه بـود، ايـنـتـرنِـت را شُـخـم مـي زَد و مـثـل هـمـيـشــه در اتـاقــش بَـسـتـه بـود, مـادرش داشـت صـدايـش مـي زد و کـف آشـپـزخـانـه آرام جـان مـي داد... !!!
شـادي روح مـادران از دسـت رفـتـه و سـلامـتي مـادرهـامـون
تمام حرفهای نگفته ام ، همین سکوتی است که میشنوی.
بیچاره چوب کبریت کوچک....
آتش ازسرش شروع شد ولی...
برجانش افتاد.
گاهی بی هیچ بهانه ای یکی رو دوستداری ...
اما گاهی با هزار دلیل هم نمیتونی یکی رو دوست داشته باشی..
وقتي بخاطر پري قصه ها بخواي "قهرمان" داستان بشي.آخرش چيزي نخواهي شد جز همون كلاغي كه به خونش نرسيد...!
نظرات شما عزیزان:
موضوعات مرتبط: جملات باحال ، ،
برچسبها: